تحولات منطقه

۱۲۴ سال از اهدای نخستین دوره جوایز نوبل می‌گذرد؛ جایزه‌ای که بنیان‌گذار آن، آلفرد برنارد نوبل، شیمی‌دان شهیر سوئدی بود و باید طبق وصیت وی در پنج رشته شیمی، فیزیک، پزشکی (و فیزیولوژی)، ادبیات و صلح اعطا می‌شد.

آیا جایزه نوبل می‌تواند یک معیار جهانی باشد؟ / زیباسازی نظام سلطه با جایزه صلح نوبل
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

شاید در دهه‌های نخست، این جایزه با وجود وجه نقد قابل ملاحظه‌اش، چندان شهرتی پیدا نکرد. اما دست‌کم از میانه قرن بیستم به این سو، انتخاب برندگان نوبل همواره یکی از جنجالی‌ترین وقایع علمی، فرهنگی و سیاسی سال بوده‌است. برگزیدگان جایزه نوبل، طبق آنچه در افکار عمومی جهانی می‌گذرد، نخبگانی شایسته احترام هستند که در قله دانش خود قرار دارند و کسی را یارای عرض اندام در برابر آن‌ها نیست. نوبلی‌ها به دلیل کسب این جایزه، همیشه در صدر می‌نشینند و ارج می‌بینند. با این حال، در بیش از یک قرن گذشته، هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی، هیچ کس از خود نپرسیده به‌راستی معیار انتخاب برگزیدگان جایزه نوبل چیست؟ آیا کسانی که این افراد را گزینش می‌کنند، از صلاحیت علمی و اجتماعی لازم برخوردارند و اگر برخوردارند، این صلاحیت چنان هست که بتواند همه گزینه‌های اصلح را دستچین و به جامعه جهانی عرضه کند؟ طبق آنچه آلفرد نوبل در وصیت‌نامه خود آورده‌، برگزیدگان جایزه‌اش باید در هر یک از پنج زمینه مورد نظر او، خدمت‌های بزرگی به بشریت کرده‌باشند؛ خدماتی که در قیاس با اقدامات دیگران، از جایگاهی ویژه و والا برخوردارند. با این حال، طی سال‌های متمادیِ اعطای این جایزه علمی، فرهنگی و سیاسی، اعتراضات بی‌پایان و مداومی، به‌ویژه درباره صلاحیت افراد برگزیده شده در حوزه صلح و ادبیات وجود داشته‌؛ اعتراضاتی که در سال‌های اخیر به عرصه سه جایزه دیگر هم رسوخی تمام‌عیار پیدا کرده‌است. به نظر می‌رسد این اعتراضات را باید در چارچوب یک نگاه کلی به مسئله مشروعیت جهانی جایزه نوبل ارزیابی کرد، نه یک حسادت صرف و بی‌ارزش. در این نوشتار قصد دارم به مفهوم و جایگاه جایزه نوبل از زاویه‌ای تاریخی و محتوایی بنگرم.

پایه‌های فکری شکل‌گیری یک جایزه

توسعه علم در اروپا، بر مبنای اندیشه‌های اومانیستی که به لذت و ثروت اصالت می‌داد، تقریباً پس از دوره رنسانس آغاز شد و به‌تدریج در قرن هجدهم و نوزدهم اوج گرفت. روزی نبود که در روزنامه‌های اروپایی، خبر اکتشافات جدید علمی منتشر نشود و هیجان مخاطبان را برانگیخته نکند. مفاهیمی مانند حقوق بشر در اروپا، البته با تعریف جدید گسترش پیدا کردند. با این حال، مفاهیم نوین، بر پایه تعریف اروپایی‌ها از الگوی مدنیت خودشان شکل گرفت که به زعم آن‌ها ریشه در تمدن یونان و روم باستان داشت و در این دیدگاه، دقیقاً مانند آن دو فرهنگ، دیگر تمدن‌های ساخته دست بشر و اقوامی که آن‌ها را پدید آورده بودند، در قالب «بربریت» طبقه‌بندی می‌شد و تمدن‌های چند هزار ساله شکل گرفته در ایران، هند و چین، محلی از اعراب و جایگاهی برای توجه و تحسین نداشت. به این ترتیب، اروپایی‌ها و در ادامه، مهاجرانی که از اروپا به قاره آمریکا کوچیدند، مبدأ همه چیز را اروپا و فرهنگ اروپایی گرفتند و این‌گونه بود که تلاش برای مصادره همه ذخایر تمدنی جهان به نفع تمدن نوین و فرصت‌طلب غربی آغاز شد. این نگاه در دهه‌های بعد، به نگاه اصلی و جهان‌بینی نهادینه شده در فرهنگ غربی تبدیل شد. تعاریف برخاسته از چنین دیدگاهی، به منشور جهانی حقوق بشر، منشور ملل متحد و حتی جزئی‌ترین ساختارها و سازمان‌های فراملیتی نفوذ کرد. به این ترتیب، آنچه به عنوان الگوی برتر شناخته می‌شد، تصویری جهانی نداشت و صرفاً از زاویه نگاه اروپایی‌هایی بود که می‌خواستند پس از چند قرن توحش و غارتگری در ‌نقاط مختلف جهان، به آن مشروعیتی همگانی بدهند و آن را آیینی بشری و همگانی بینگارند، در حالی که بسیاری از عقاید انسان‌ها در شکل‌گیری این دیدگاه به صورت تحقیرآمیزی نادیده گرفته می‌شد و استعمارزدگان، حقیرانه و در پی «الیناسیون» روی داده بر بستر استعمارگری، آن را به مثابه امری غیرقابل انکار می‌پذیرفتند و هیچ کس به خود جرئت نمی‌داد درباره برهنه بودن پادشاه نظری بدهد؛ چرا که در این صورت اصالت نسب وی زیرسؤال می‌رفت!

آنچه جایزه نوبل حمایت و تشویق می‌کند

توسعه علم در اروپا چنان‌که اشاره کردیم چیزی جدا از این دیدگاه نبود. اروپایی‌ها از دوران تکاپوهای «فرانسیس بیکن» به علم اصالت مورد نظر خودشان را داده و آن را از حیث جایگاه و قدرت، استقلال بخشیده بودند و بنابراین، سود و زیانی که برای دانش تعریف می‌شد، بر بستر همان اومانیسمی شکل می‌گرفت که دیگر رفتارهای غربی‌ها را مدیریت می‌کرد. با چنین وضعیت فکری و ساختاری، آلفرد برنارد نوبل در سال ۱۸۸۸ میلادی / ۱۲۶۷ خورشیدی به فکر ایجاد جایزه خودش افتاد. نوبل مخترع دینامیت بود؛ یکی از جدیدترین ابزارهای تخریبی آن دوران که ظاهراً قرار بود در معادن کارگشا باشد، اما سر از میدان جنگ درآورد. روایتی غیرمستند می‌گوید نوبل در سال ۱۸۸۸ میلادی، آگهی دروغ درگذشت خودش را در روزنامه‌ای خواند: «فرشته مرگ مرده‌است، دکتر آلفرد نوبل، فردی که برای ایجاد راهی برای کشتن افراد بیشتر در زمان کمتر، ثروتمند شده بود؛ دیروز فوت کرد». او پس از این آگهی تصمیم گرفت ثروتش را در مسیر تقویت جایگاه همان علمی سرمایه‌گذاری کند که او را به سوی ساخت دینامیت و کاربری‌های جنگی آن سوق داد! جالب آنکه در این گیرودار، صلح و ادبیات هم به مجموعه جوایز او راه یافت. برندگان فیزیک، شیمی و پزشکی در سوئد انتخاب می‌شدند، اما تصمیم‌گیری درباره جوایز ادبیات و صلح میان سوئد و نروژ تقسیم شده‌است و جایزه صلح را «کمیته صلح نوبل» که وابسته به پارلمان نروژ است، اعطا می‌کند. ملاک انتخاب، البته همان ملاک اروپایی است؛ ملاکی که به تفصیل درباره آن سخن گفتیم.
جایزه نوبل که اعطای آن از آغازین روزهای قرن بیستم شروع شده‌بود، خیلی زود به عنوان جایزه‌ای که قیاس در آن تنها با الگوهای اروپایی قابل انجام است، جا افتاد و مورد توجه اروپایی‌ها و به تبع آن‌ها، کشورهای تحت استعمار قرار گرفت. تردیدی نیست که این جایزه، به بخشی از روند غرب‌گرایی تبدیل شد؛ شرقی‌ها و دیگر ملل غیراروپایی، با هیجانشان درباره منتخبان این جایزه، درواقع بر اعتبار همان دیدگاهی مُهر تأیید می‌زدند که در دو سده قبل، همه چیز آن‌ها را به یغما برده بود. چنین ظرفیتی تبدیل به یک سامانه تبلیغاتی بسیار مؤثر برای مشروعیت و اعتبار تفکر غربی شد. این رویکرد، به‌ویژه در حوزه صلح و جایزه نوبل مربوط به آن که درواقع بازتاب خواست سیاسی و ارزش‌های مورد تأیید دیدگاه‌های غربی است، بیشتر به چشم می‌آید. با وجود گرفتن برخی ژست‌های لیبرال‌مآبانه در راستای تأیید ادعای بی‌طرفی و انتخاب افراد موجهی مانند «نلسون ماندلا» برای جایزه صلح نوبل، در سال‌های اخیر این انتخاب به فضای اما و اگرهای عجیب و غریبی وارد شده‌است و حتی افرادی به عنوان برندگان جایزه صلح برگزیده شده‌اند که دستشان تا مرفق آلوده به خون بی‌گناهان است. این افراد تنها یک وجه مشترک دارند و آن، بازی در فضای مورد تأیید فرهنگی و تمدنی است که اصولاً هویت جوایزی مانند نوبل به آن وابستگی دارد. در سال‌های اخیر، چنین رویکردی بیش از گذشته در حوزه دیگر جوایز نیز به چشم می‌آید. امروزه حتی درباره اهلیت و شایستگی کسانی که برنده این جایزه در پزشکی، فیزیک، شیمی و ادبیات می‌شوند نیز حرف و حدیث‌های بسیاری مطرح است. چنین رویکردی در اعطای جایزه اسکار هم وجود دارد. در میان فیلم‌های غیرانگلیسی، تنها گزینه‌هایی می‌توانند نظر آکادمی اسکار را به خود جلب کنند که از هر حیث، برآورنده خواست‌ها و معیارهای مطلوب غربی در سطح جهان باشند.

پاورقی

اشاره به داستانی از هانس کریستین اندرسن که در آن، دو شیاد ادعای بافت لباسی کردند که تنها حلال‌زادگان قادر به دیدن آن هستند. آن دو، لباسی موهوم را که وجود خارجی نداشت بر تن پادشاه برهنه پوشاندند و هیچ کس از ترس اتهام حرام‌زادگی نتوانست اقرار به حقیقت برهنگی پادشاه کند!

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha